.persianblog'">
یا ابا صالح المهدی
بسم الله الرحمن الرحیم خدمت شما بازدید کنند گان عزیز سلام عرض میکنم . امروز میخوام به شما یک مقاله نشون بد که خیلی خیلی زیباست و موضوع آن ظهور آقا امام زمان (عج ) هست این مقاله از وب سایت ره پویان . کام کپی برداری شده است . یکی دیگر از علائم و نشانه های حتمی قتل نفس زکیه است. چنانکه امام صادق ع فرمود: پیش از قیام قائم ع پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن سرزمین بیدا کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص650 و شیخ مفید ره از امام باقر ع روایت می کند که فرمود: فاصله بین قتل نفس زکیه و ظهور قائم ع بیش از پانزده روز زیادتر نیست. ارشاد مفید، با ترجمه ساعدی خراسانی، ص697 مقصود از نفس زکیه، نفس کامله پاک و پاکیزه است، کلمه زکیه از ریشه زکی به معنی رشد کرد و پاکیزه شد، می باشد. و مقصود از رشد در اصطلاح اسلامی، تکامل با علم و اخلاص و فداکاری است و ممکن است با دقت بیشتری برای کمال دو معنی در نظر بگیریم: معنای اول: کمال، عبارت است از آنچه خواسته اسلام است از یک فرد مسلمان که در درجه بالای ایمان و اراده و از خود گذشتگی باشد، بنابراین مقصود از نفس زکیه یکی از اشخاص با اخلاص و آزمایش شده در دوران غیبت کبری خواهد بود که بر اثر فتنه ها و انحرافات حاکم در آن زمان، به شهادت می رسد. معنای دوم: مقصود از کمال، برائت از آدمکشی می باشد که به همین معنی در قرآن مجید آمده است: آیا نفس زکیه ای را بدون اینکه کسی را کشته باشد تو کشتی؟ کار زشتی انجام دادی. سوره کهف، آیه 74 و شاید از اینکه در اخبار، تعبر به نفس زکیه شده است به این خاطر بوده که می خواستند مفهوم قرآنی را بگوید. ولی آنچه که معنای اول را تقویت می کند، آن است که از این روایات آنچه به ذهن می رسد، نفس زکیه انسانی است که بر اثر شخصیت والای او، ،آن قتل، اهمیتی بسزا دارد، و اهمیت قتل نیز درباره اشخاص آزمایش شده و با اخلاص است، که در سطح بالاتری قرار گرفته باشند تا جلب نظر کند و موجب تاثر و تاسف عمیق مردم گردد. ولی کشف یک فرد معمولی بی گناه نوعا اهمیتی در جوامع ندارد و جلب نظر نمی کند. ضمن اینکه اگر کسی می خواهد نشانه علامت شود، می بایست در مورد کسی باشد که در بین مردم شناخته شده باشد، والا نمی تواند نشانه ظهور باشد. یکی از علائم ظهور امام زمان عج که وقوعش حتمی و قطعی شمرده شده است، خروج سفیانی است. زمان خروج او: امام صادق ع می فرماید: امر سفیانی از مسائل حتمی است، و خروجش در ماه رجب می باشد. (غیبت نعمانی، باب 18، ص426) یکی از علائم ظهور آن حضرت که در بعضی روایات از نشانه های حتمی شمرده شده، خروج شخصی به نام دجال است. وی یک طاغوت پر تزویر و حیله گر است که عده بسیاری را به دنیال خود می کشد. ما در اینجا به همان روشی که به معرفی سفیانی پرداختیم، دجال و خصوصیات و ویژگیهایش را مورد بررسی قرار می دهیم. در روایات برای او صفات گوناگون و عجیبی ذکر شده است که با هم می خوانیم: حتمی بودن خروج او: امیرالمومنین ع از پیامبر اکرم ص نقل می کند که فرمود: پیش از قیامت ده امر حتمی واقع می شود: خروج سفیانب، دجال، دود، دابه الارض، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، فرو رفتن در مشرق جزیره العرب، بیرون آمدن آتشی از قعر یمن که مردم را به محشر برد. اثبات الهدایه، شیخ حر عاملی، ج7، ص405 نام و نسب او: عده ای گویند که نام دجال صائد بن صید یا ابن صیاد است، و برخی مخالف رای ایشان را گفته اند. در کتابهای لغت، دجال، به معنی کذاب است، و فعل آن را به معنی آب طلا و آب نقره دادن نوشته اند. دجال را در زبانهای فرانسه و انگلیسی، آنتی کریست نامیده اند که به معنی دشمن و ضد مسیح است. مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص972 خصوصیات فردی او: حضرت امیر المومنین ع می فرماید: او چشم راست ندارد، و چشم دیگرش در پیشانی اوست، و مانند ستاره صبح می درخشد، چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سختی می آید، و بر الاغ سفیدی سوار است... همان ماخذ، ص965 و در صحیح مسلم در کلام رسول خدا ص دجال چنین توصیف شده است: او مردی چاق، سرخ رو، با موی سر مجعد، و اعور است، چشمش همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد. صحیح بخاری، ج9، باب 1094، ح1947 عقیده او: امیر المومنین می فرماید: او با صدای بلندی فریاد می زند که بین مشرق و مغرب، صدایش را جن و انس و شیاطین می شنوند (به فرض صحت روایت، ممکن است این عمل به وسیله رادیو و تلویزیون صورت بگیرد) و می گوید: ای دوستان من! به سوی من آیید. من هستم کسی که آفریده است، پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدایت نموده است. من پروردگار برتر شما هستم. مهدی موعود، ترجه و نگارش علی دوانی، ص 965 مکان خروج: امیر المومنین ع می فرماید: او از شهری که آ» را اصفهان می گویند و قریه ای که معروف به یهودیه است بیرون می آید. همان ماخذ مرگ او: رسول خدا ص می فرماید: دجا در امت من بیرون می شود در چهل روز، پس خداوند عیسی بن مریم را مامور می کند و او را طلب می کند و از بین می برد. صحیح مسلم، با شرح نووی، ج18، ص65 و امیرالمومنین ع ضمن یک خطبه طولانی فرمود: مهدی ع با یارانش از مکه به بیت المقدس می آیند، و در آن مکان بین آن حضرت با دجال و ارتش او، جنگ واقع می شود، دجال و ارتش او مفتضحانه شکست می خورند، به طوری که از اول تا آخر آنها به هلاکت می رسند و دنیا آباد می شود و حضرت مهدی عج عدالت و قسط را در جهان به پا می دارد، و طبق روایتی آن حضرت دجال را در کناسه کوفه دار می زند. اثبات الهدایه، شیخ حر عاملی، ج7، ص336 بعضی از علما چون شیخ صدوق رحمه الله علیه با استناد به پاره ای از روایات از جمله روایت امیر المومنین ع معتقدند که غرض و هدف الهی، بر این تعلق گرفته است که دجال زنده باشد و کسی نتواند او را بکشد تا دجال آینده باشد. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص529 محدث قمی ره گوید: در روایت ابوامامه است که رسول خدا ص فرمودند: هر مومنی که دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند. چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان او و لشگر قائم عج جنگ واقع شود، بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت ع یا به دست عیسی بن مریم ع کشته شود. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج2، ص 336 البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدی عج است که دجال را می کشد، نه عیسی. با توجه به خصوصیاتی که ذکر شد و در بعضی موارد با هم اختلاف دارند، بعضی معتقدند: همان گونه که از ریشه لغت دجال از یک سو و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجال منحصر به فرد معینی نیست، بلکه عنوانی است کلی برای افراد پر تزویر و حیله گر که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، چنانکه پیامبر ص فرموده است: هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت و من نیز شما را بر حذر می دارم. صحیح ترمذی، باب ما جاء فی الدجال، ص 42 ممکن است این نظر درست باشد، چون اگر از مفاهیم رمزی و کفایی روایات مورد بحث صرف نظر کنیم، بیشتر آنها از نظر ضوابط سندی، اخبار واحدی می باشند که چندان معتبر نیست. ¤ نویسنده:س
منبع :موعود آنلاین ¤ نویسنده:س
وهابیت و تخریب قبور متبرکه بیانیه علمای مکه و نجد علمای مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبی کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابنسعود آمدند، ابن سعود سخنانی ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینی ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا برای عمل کردن به کتاب خدا و سنتخلفای راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند. سپس یکی از علمای مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسی ترتیب بدهد تا علمای مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وی این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادیالاولی، پانزده نفر از علمای مکه و هفت نفر از علمای نجد، اجتماع کردند و مدتی باهم بحث کردند و در پایان بیانیهای از طرف علمای مکه صادر شد، مبنی بر این که در پارهای از مسایل اصولی، میان علمای مکه و علمای نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده میشود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روی قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها است. و نیز اگر کسی خدا را به جاه و مقام کسی بخواند، مرتکب بدعتشده و بدعت در اسلام حرام است. (1) حرام ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به دست وهابیها وقتی که وهابیها وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبههای قبرهای عبدالمطلب جد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ را با خاک یکسان نمودند. در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند. مرحوم علامه امین مینویسد: «و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سؤال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند. (2) پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سؤال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه میگویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سؤال و جواب را منتشر ساخت. مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مینویسد: «مقصود شیخ عبدالله از این سؤال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتی قبه روی قبر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هیچ تردیدی ندارند، این دو قاعده و اساس مذهبشان میباشد و سؤال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود». بعد از سؤال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند» (3) . باز مینویسد: «وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم میدانیم» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع میشدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران میساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مینمودند. چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید (4) . مطلبی که بیشتر موجب نگرانی شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روی قبر مطهر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را نیز به گلوله بستهاند (و حتی قبر مقدس را خراب کردهاند) اما بعداً معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند». جابری انصاری در کتاب «تاریخ اصفهان» در ضمن وقایع سال 1343 هجری به داستان حمله وهابی به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره میکند و مینویسد: «ضریح پولادی که حاج امین السلطنه در سال 1312 هـ . دستور داد در اصفهان دو سالی ساختند، برداشتند (از روی قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمی مرتبتشوند، یکی از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی ...» لذا از آن جسارت گذشتند» (5) بمباران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامی مؤلف کتاب «تاریخ بیستساله ایران» حسین مکی، زیر عنوان فوق مینویسد: «تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتی که بین طائفه وهابیها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربی سعودی موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روی داد، برخی از شهرهای مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قوای ابن السعود بمباران شد، بعضی از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید. خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصاً عالم تشیع صدای عجیبی کرد و عواطف مذهبی مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتی به علمای تهران شد و علمای مرکز نیز جلساتی تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند. سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود: «متحد المآل تلگرافی و فوری است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتی. به موجب اجبار تلگرافی از طرف طائفه وهابیها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بینهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد، عجالتاً با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم عموم حکام و مأمورین دولتی در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند. ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء ـ رضا». مکی میافزاید: «بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومی شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگواری و عزاداری به عمل آمد و بر طبق دعوتی که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگواری از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده در آنجا اظهار تأسف و تأثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهای آتشین و مهیجی کرده، نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد» (6) وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها در سفرنامههای حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویری از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامهها، سفرنامه میرزا حسین فراهانی است. وی در سال 1302 قمری توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است: «قبرستان بقیع، قبرستان وسیعی است که در شرقی سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دور تا دور آن را دیوار سهذرعی از سنگ و آهک کشیدهاند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشتسور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقی و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهای بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کردهاند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهای این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس میخواهد میرود و در غیر وقتحج، ظهر روز پنجشنبه باز میشود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسی بمیرد و آنجا دفن کنند. چهار نفر از ائمه اثنی عشر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ در بقعه بزرگی که بهطور هشت ضلعی ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکاری است و بنای این بقعه معلوم نیست از که و چه وقتبوده اما محمد علی پاشای مصری در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانی تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانی این بقعه مبارکه و سایر بقعهجات واقعه در بقیع تعمیر میشود در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگی است از چوب جنگلی خیلی ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبی دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکی امام ممتحن حضرت حسن و یکی حضرت سجاد و یکی حضرت امام محمد باقر و یکی حضرت صادق ـ علیهم السلام ـ است و یکی عباس عم رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ است که بنیعباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنمای غربی مقبرهای است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنی ساختهاند و میگویند: قبر حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ است. چند محل است که مشهور به قبر صدیقة طاهره است: یکی در بقیع در حجرهای که بیتالاحزان میگویند و به همین ملاحظه اغلب در بیتالاحزان نیز زیارت صدیقه کبری ـ علیها السلام ـ را میخوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آوردهاند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدی و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)» . مرحوم فراهانی میافزاید: «در این بقعه مبارکه دیگر زینتی نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولی و خدام دارد که اِبا عَن جِد هستند و مواظبتی ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است. حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت میآیند و برای آنها ممانعتی در زیارت نیست و تنخواهی از آنها گرفته نمیشود. اما حجاج شیعه هیچیک را بیدادن وجه نمیگذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الی پنجشاهی به خدام بدهند و از این تنخواهی که با این تفصیل از حجاج میگیرند، باید سهمی به نائب الحرم و سهمی به سید حسن پسر سید مصطفی که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتی سراً یا جهراً میخواهند بکنند آزاد است و ابداً لساناً و یداً صدمهای به حجاج شیعه نمیرسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکی است که بیتالاحزان حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ است». فراهانی، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بنای روی آنها میپردازد (7) از جمله سفرنامهنویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمری به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیهالسبیل» مینویسد: «از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیع ـ علیهم السلام ـ مشرف شدم که صندوق ائمه اربعه ـ علیهم السلام ـ در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در آن صندوق است، ولی صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است». مرحوم فرهاد میرزا میگوید: «متولی آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافی دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلی تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت میتوان حرکت کرد (8)». مؤلف کتاب «تحفةالحرمین» نائب الصدر شیرازی که در سال 1305 هـ . ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است: «وادی بقیع به دست راست است، مسجد پوشیدهای است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابی بن کعب و صلی فیه النبی غیر مره» (این مسجد ابی بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زینالعابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادقعلیهم السلام در یک ضریح میباشند. میگویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثاری در آن بقعه در پیشروی ائمه به طرف دیوار مانند شاهنشین ضریح و پرده دارد میگویند جناب صدیقة طاهره ـ س ـ مدفون هستند» (9). ابراهیم رفعت پاشا که در سالهای 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهای بعدی به عنوان امیرالحاج مصر بوده، برای سفرهای چهارگانه خود سفرنامه مفصلی به نام «مرآةالحرمین» نوشته است وی در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و امالمؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344 هـ . ق یعنی قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویری روشن از آنها ارائه داده است وی وضع قبور بقیع و افراد معروفی که در آن مدفونند از صحابه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعههای دیگر بلندتر است» (10). رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعهها؛ عکسها و تصاویری از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجللتر و بلندتر است، و از صحن و سرای باشکوه حضرت خدیجه ـ س ـ در مکه، ارائه کرده است. خلاصه؛ تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پارهای قبور دیگر در مکه و مدینه دارای گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است، بسیاری از کسانی که قبل از این تاریخ آنجا را دیدهاند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیاناً با ارائه تصاویری در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامههای خود ذکر کردهاند. پی نوشتها: 1) تاریخ المملکهالعربیهالسعودیه، ج2، ص 344. 2) کشف الارتیاب، ص 55. 3) کشف الارتیاب، ص 55. 4) همان مدرک. 5) تاریخ اصفهان، ص 392. 6) حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج3، ص 365 و 366. 7) سفرنامه فراهانی، ص 281 به بعد. 8) هدیهالسبیل، ص 127 به بعد. 9) تحفةالحرمین، ص 227. 10) مرآةالحرمین، ج1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م. مکتب اسلام ـ سال 1379 ـ ش3 منبع: رسا نیوز ¤ نویسنده:س
|
مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:6672 بازدیدامروز:1 بازدیددیروز:0 |
درباره من |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
وضعیت من در یاهو |
یــــاهـو |
|